آياتي از قرآن كريم بزرگترين كتاب آسماني و وحي منزل بر رسول گرامي اسلام (ص)
از تو درباره ذوالقرنين مي پرسند بگو اكنون درباره او با شما سخن خواهم گفت |
و يسئلونك عن ذي القرنين قل ساتلو عليكم منه ذكراً |
از تو درباره ذوالقرنين مي پرسند بگو اكنون درباره او با شما سخن خواهم گفت |
و يسئلونك عن ذي القرنين قل ساتلو عليكم منه ذكراً |
او را در زمين پادشاهي داديم و همه وسيب حكمروائي را برايش فراهم ساختيم |
انا مكنا له في الارض و اتيناه من كل شي سببا |
بدينوسيله تا بدانجا راند كه محل غروب خورشيد است و چنان مي نميد كه خورشيد در چشمه ي كه آب تيره رنگ دارد فرو مي رود در آنجا قومي يافت |
فاتبع سببا حتي اذا بلغ مغرب الشمس وجدها تغرب في عين حمئه و وجد عندها قوما |
با او گفتيم اكنون مي تواني درباره انها به عذاب و ستم رفتار كني و يا اينكه به رفتار نيكو گرائي |
قلنا يا ذي القرنين اما ان تعذب و اما ان تتخذ فيهم حسني |
گفت كسي كه بيداد كرد زود خواهد بود كه عذاب بيند و پس از آنكه به سوي خدا رفت باز عذابي شديد دامنگير اوست |
قال اما من ظلم فسوف نعذبه ثم يرد الي ربه فيعذبه عذابا نكرا |
اما كسيكه يمان آورد و رفتار نيكو كرد سزي او نيك است و از طرف خدي نيز بر كار او گشيشي حاصل يد |
و اما من امن و عمل صالحا فله جزاء الحسني و سنقول له من امرنا يسرا |
سپس راهي پيش پي او گذاشتيم و او تا بدانجا رفت كه خورشيد طلوع مي كند و قومي در آنجا يافت كه ميان يشان و آفتاب حجابي و پوششي نبود |
ثم اتبع سببا حتي اذا بلغ مطلع الشمس وجدها تطلع علي قوم لم نجعل لهم من دونها سترا |
بدين طريق بدانچه لازم بود از او آگاه شديم |
كذالك قد احطنا بما لديه خبرا |
باز همچنان رفت تا رسيد به جائيكه ميان دو ديوار عظيم بود و در آنجا قومي يافت كه زبان نمي فهميدند |
ثم اتبع سببا حتي اذا بلغ بين السدين وجد من دونهما قوما لا يكادون يفقهون قولا |
آن قوم گفتند يا ذئ القرنين ياجوج و ماجوج در اين سرزمين دست بر فساد و خرابكاري زده اند. پول و مال لازم در اختيار تو مي نهيم تا ميان ما و ايشان سدي بنا كني |
قالو يا ذي القرنين ان ياجوج و ماجوج مفسدون في الارض فهل نجعل لك خرجا علي ان تجعل بيننا و بينهم سدا |
گفت خداي آنقدر به من توانائي داده كه از مال شما بي نياز هستم فقط به نيروي بازو من را ياري كنيد تا بين شما و آنها ديواري بپاي كنيم |
قال ما مكني فيه ربي خير فاعينوني بقوه اجعل بينكم و بينهم ردما |
تخته هاي آهن بياوريد آنقدر كه بتوان با آندو كوه را به هم برآورد پس گفت آنقدر در آن دميدند تا همچو اتش گرديد و بعد به كمك آب آنرا به شكل مطلوب درآورده سد را ساختند |
اتوني زبرالحديد حتي اذا ساوا بين الصدقين قال انفخو حتي اذا جعله نارا قال اتوني افرغ عليه قطرا |
كه آن قوم – ياجوج و ماجوج – نمي توانستند از آن بگذرند يا در آن رخنه يجاد كنند |
فما سطاعو ان يظهروه و مااستطاعو له نقبا |
ذوالقرنين گفت اين خواست و رحمت خداي بود و چون خواست خداي فرا رسد آنرا ويران خواهد ساخت خواست و وعده خدا حق است |
قال هذا رحمه من ربي فاذا جاء وعد ربي جعله دكاء و كان وعد ربي حق |